کد ثانیه شمار

زمستان 1385 - عروج
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عروج

شهر منهای وقتی که هستی، حاصلش برزخ خشک و خالی

جمع آیینه ها ضربدر تو، بی عدد صفر بعد از زلالی

می شود گل در اثنای گلزار، می شود کبک در عین رفتار

می شود آهویی در چمنزار، پای تو ضربدر باغ قالی

چند برگیست دیوان ماهت، دفتر چشمهای سیاهت

ای که هر ناگهان از نگاهت، یک غزل می شود ارتجالی

هر چه چشم است جز چشمهایت سایه وار است و خود در نهایت

می کند بر سبیل کنایت مشق آن چشمهای مثالی

ای طلسم عددها بنامت، حاصل جزر و مدها به کامت

وی ورق خورده احتشامت، هر چه تقویم فرخنده فالی

چشم واکن که دنیا بشورد، موج در موج دریا بشورد

گیسوان باز کن تا بشورد، شعرم از آن شمیم شمالی

حاصل جمع آب و تن تو، ضربدر وقت تن شستن تو

این سه منهای پیراهن تو برکه را کرده حالی به حالی

...

....

حسین منزوی


+نوشته شده در جمعه 85/12/25ساعت 6:39 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



زمان نمی گذرد٬ عمر ره نمی سپرد
صدای ساعت شماطه٬ بانگ تکرار است
نه شنبه هست و نه جمعه!
نه پار و پیرار است
جوان و پیر کدام است ؟زود و دیر کدام ؟


اگر هنوز جوان مانده ای به آن معناست٬
که عشق را به زوایای جان صلا زده ای


ملال پیری اگر می کشد تو را٬ پیداست؛
که زیر سیلی تکرار٬
دست و پا زده ای


زمان نمی گذرد
صدای ساعت شماطه، بانگ تکرار است
خوشا به حال کسی٬
که لحظه لحظه اش
از بانگ عشق سرشار است.


+نوشته شده در دوشنبه 85/11/30ساعت 9:14 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |