فیه ما فیه
آوردهاند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد [و گفت] که ترا چه بوده است و چه افتاده است، خود را رسوا کردی و از خان مان برآمدی و خراب و فنا گشتی، لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟ بیا تا ترا خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و بتو ببخشم، چون حاضر کردند مجنون را، و خوبان را جلوه آوردند. مجنون سر فرو افکنده بود و پیش خود مینگریست. پادشاه فرمود: آخر سر را بر گیر و نظر کن. گفت: می ترسم، عشق لیلی شمشیر کشیده است، اگر بر دارم سرم را بیندازد، غرق عشق لیلی چنان گشته بود.آخر دیگران را چشم بود و لب و بینی بود، آخر در وی چه دیده بود که بدان حال گشته بود؟
+نوشته شده در شنبه 90/1/27ساعت 10:58 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |
ABOUT
علیرضا علیزاده
MENU
ARCHIVES
LINKS
شکوفه های زندگیبلوچستانهم رنگــــ ِ خـــیـــآلارمغان تنهایینگاه منتظرمقالات مشاوره و روانشناسی و اختلالات روانی و رفتاریحرفهای آسمانیاحساس ابریافق بیکران روح منکبوترانهنیلوفرآبیمشاوره و مقالات روانشناسیانتظارحُسنیزیارت زنده حرم امام حسین علیه السلام، بعد از ورود سمت چپ سایت کلپیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم)زیارت زنده حرم امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناءآدرس جدید وبلاگ دیگری که ساخته امانتظارگرا (حوزه علمیه کرج)دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...شاعر کنار دفترش افتاد از نفسفرهنگ سالم طـــراح قـــالــب
LINKS DUMB
DESIGN
OTHER
خدمات وبلاگ نویسان-بهاربیست