درخت سیب ...
سالهای سال، درخت سیب اسم خدا را زمزمه کرد و با هر زمزمه ای سیبی سرخ به دنیا آمد. سیب ها هر کدام یک کلمه بود. کلمه های خدا. مردم کلمه های خدا را می گرفتند و نمی دانستند که درخت اسم خدا را منتشر می کند. درخت اما می دانست، خدا هم.درخت اسم خدا را به هرکس که می رسید می بخشید. آدم ها همه اسم خدا را دوست داشتند. بچه ها اما بیشتر و وقتی سیب می خوردند، خدا را مزمزه می کردند و دهانشان بوی خدا می گرفت.درخت سیب زیادی پیر شده بود خسته بود. می خواست بمیرد ؛ اما اجازه خدا لازم بود. درخت رو به خدا کرد و گفت : "همه عمر اسم شیرینت را بخشیدم ؛ اسمی که طعم زندگی را یادآدم ها می داد . حس می کنم ماموریتم دیگر تمام شده بگذار زودتر به تو برسم "خدا گفت: "عزیز سبزم! تنها به قدر یک سیب دیگر صبر کن آخرین سیبت، سهم کودکی است که هنوز دندانهایش جوانه نزده، این آخرین هدیه را هم ببخش. صبر کن تا لبخندش را ببینی."و درخت یکسال دیگر هم زنده ماند. برای دیدن آخرین لبخند و وقتی که کودک اخرین سیب را از شاخه چید، خدا لبخند زد و درخت، آرام در آغوش خدا جان داد....عرفان نظرآهاری
+نوشته شده در جمعه 93/1/1ساعت 8:10 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |
ABOUT
علیرضا علیزاده
MENU
ARCHIVES
LINKS
شکوفه های زندگیبلوچستانهم رنگــــ ِ خـــیـــآلارمغان تنهایینگاه منتظرمقالات مشاوره و روانشناسی و اختلالات روانی و رفتاریحرفهای آسمانیاحساس ابریافق بیکران روح منکبوترانهنیلوفرآبیمشاوره و مقالات روانشناسیانتظارحُسنیزیارت زنده حرم امام حسین علیه السلام، بعد از ورود سمت چپ سایت کلپیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم)زیارت زنده حرم امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناءآدرس جدید وبلاگ دیگری که ساخته امانتظارگرا (حوزه علمیه کرج)دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...شاعر کنار دفترش افتاد از نفسفرهنگ سالم طـــراح قـــالــب
LINKS DUMB
DESIGN
OTHER
خدمات وبلاگ نویسان-بهاربیست