به روی چشم
به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری
شعر از اکبری
+نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |
ABOUT
علیرضا علیزاده
MENU
ARCHIVES
LINKS
شکوفه های زندگیبلوچستانهم رنگــــ ِ خـــیـــآلارمغان تنهایینگاه منتظرمقالات مشاوره و روانشناسی و اختلالات روانی و رفتاریحرفهای آسمانیاحساس ابریافق بیکران روح منکبوترانهنیلوفرآبیمشاوره و مقالات روانشناسیانتظارحُسنیزیارت زنده حرم امام حسین علیه السلام، بعد از ورود سمت چپ سایت کلپیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم)زیارت زنده حرم امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناءآدرس جدید وبلاگ دیگری که ساخته امانتظارگرا (حوزه علمیه کرج)دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...شاعر کنار دفترش افتاد از نفسفرهنگ سالم طـــراح قـــالــب
LINKS DUMB
DESIGN
OTHER
خدمات وبلاگ نویسان-بهاربیست